دوباره با اسم کربلا
پیچیده از پیرهن سیاهم
بوی عطر گل یاس . . .
أنا مجنون ال" ح س ی ن"
(کتیبه آزاده سربدار، کلوب http://www.cloob.com/profile/wall/one/userid/1672716/wallid/50288857)
دوباره با اسم کربلا
پیچیده از پیرهن سیاهم
بوی عطر گل یاس . . .
أنا مجنون ال" ح س ی ن"
(کتیبه آزاده سربدار، کلوب http://www.cloob.com/profile/wall/one/userid/1672716/wallid/50288857)
*بِسمـــِ رَبــِّ الشـُـهَــداوَالصِدّیقینـــ*
چند روزی بود که شهید
حجت برای کلاس درس حاضر نمی شد خیلی برام عجیب بود دلمو زدم به دریا و بهش
گفتم آقا حجت چرا سر کلاس نمی آی .... پاسخ داد که یه کم سرم شلوغه،
بعد گفتم بهر حال سر کلاس بیایین، گفت نوکری اهل بیت رو دارم برام کافیه
گفتم خوشبحالت برای ما هم دعا کن ... برام عجیب بود چرا این حرفو می زنه
با خودم گفتم ایام محرمه شاید تو حال و هوای محرمه این حرفو می زنه.
دوباره گفتم این روزا هر جا برید سرکار باید مدرک داشته باشد بسیجی باید زرنگ باشه بعد گفت زرنگ هستم در کنار نوکریم .. درسمم می خونم. همین نوکری رو ادامه می دم و به همه جا می رسم
این مطلب خیلی ذهنمو درگیر کرده بود تا روزی که شهید شد فهمیدم که حجت مدرکو از مدرسه امام حسین(علیه السلام) گرفت و مدرک نوکریش به همه جا رسوندش بالاترین و با عزت ترین مدرک رو با مهر قبولی اهل بیت را گرفت و چه زیبا نوکراش رو پذیرفتن ...
راوی
همکلاسی شهید حجت
شادی روحش صلوات
یا زهرا سلام الله علیها