إنا مجنون ال " ح س ی ن "

دوباره با اسم کربلا


پیچیده از پیرهن سیاهم


بوی عطر گل یاس . . .



أنا مجنون ال" ح س ی ن"

(کتیبه آزاده سربدار، کلوب http://www.cloob.com/profile/wall/one/userid/1672716/wallid/50288857)

آقا ا ا ا ا ا

دل من گم شد
اگرپیداشد . . .
بسپاریدامانات رضا.ع.
واگرازتپش افتاددلم
ببریدش به ملاقات رضا.ع.
از رضا.ع. خواسته ام
که غلامش بشوم
همه گفتن محال است
ولی . . .
دل خوشم من به محالات رضا.ع.

سبزوار . . .

دیروز دسته عزا شهادت امام صادق.ع. درسبزوار برگزار شد.درمسجدجامع سمنان بیانیه خوانده شد.برای استراحت به امامزاده شعیب.ع.رفتیم. . . امروزهم که توبیابون بودیم والآن در روستایی به اسم سنگ کلیدر استراحت میکنیم.إن شاءالله فرداشب نیشابوریم . . .

روز 14 کاروان روز 7 سفر من

رسیدیم به امامزاده علی اصغر.ع.،رفتیم وضوبگیریم دیدم صدای ذکر حسین حسین حسین میاد . . . بچه ها دور امامزاده طواف میکردن . . . شوخی شوخی هیأت شد . . . روضه شد . . . کربلا شد . . . مدینه و بقیع شد . . .
یا امام صادق.ع.

سلام آقا . . .

سلام . . .الآن وارد استان خراسان رضوی شدیم . . . جاتون خالی

روز دهم کاروان ... روزچهارم سفرمن

صبحانه یه کیلومترخارج از شهر رسید بعدازاستراحت کوتاهی سه ساعت حرکت کردیم،روزسختی بود،سرماخوردم، اعصابم داغون میشه، ناهارو وسط بیابون بودیم توچادر،خداروشکر مثل پارسال مگس نبود،ساعت 4.5حرکت کردیم بسمت میامی . . .
وحالابایدبخوابم
بیزارم ازسرماخوردگی. . . امشب توسل خوبی داشتیم جاتون خالی . . .
یازهرا.س.

خاطره ای از شهید حجت الله رحیمی...

*بِسمـــِ رَبــِّ الشـُـهَــداوَالصِدّیقینـــ*

چند روزی بود که شهید حجت برای کلاس درس حاضر نمی شد خیلی برام عجیب بود دلمو زدم به دریا و بهش گفتم آقا حجت چرا سر کلاس نمی آی .... پاسخ داد که یه کم سرم شلوغه، بعد گفتم بهر حال سر کلاس بیایین، گفت نوکری اهل بیت رو دارم برام کافیه گفتم خوشبحالت برای ما هم دعا کن ... برام عجیب بود چرا این حرفو می زنه با خودم گفتم ایام محرمه شاید تو حال و هوای محرمه این حرفو می زنه.

دوباره گفتم این روزا هر جا برید سرکار باید مدرک داشته باشد بسیجی باید زرنگ باشه بعد گفت زرنگ هستم در کنار نوکریم .. درسمم می خونم. همین نوکری رو ادامه می دم و به همه جا می رسم


این مطلب خیلی ذهنمو درگیر کرده بود تا روزی که شهید شد فهمیدم که حجت مدرکو از مدرسه امام حسین(علیه السلام) گرفت و مدرک نوکریش به همه جا رسوندش بالاترین و با عزت ترین مدرک رو با مهر قبولی اهل بیت را گرفت و چه زیبا نوکراش رو پذیرفتن ...

راوی
همکلاسی شهید حجت

شادی روحش صلوات

یا زهرا سلام الله علیها

روز دهم کاروان ... روزسوم سفرمن

ظهر زائرسرابودیم وبعد حرکت به سمت شاهرود. . .خیلی باصفابود. . .رسیدم مسجدالهادی،نماز وشام.
مراسم مدافعین حرم در حرم شهدای گمنام شاهرودبرگزارشد. . . جاتون خالی . . .
امریکاتهدیدکرده فردامیخوادبه سوریه حمله کنه . . .
تودلم ولولست واسه حرم علیامخدره،مسطوره خانم،عالمه بی معلمه . . .زینب کبری .س.
یاامام رضا.ع.
مارابه حرم عمه جانتان برسان . . .

فکر کن....

روز نهم پیاده روی روز دوم سفرمن...3

رسیدیم دامغان . . . کفن پوش واردشهرشدیم. . . بسیجی های شهرواسمون ایستگاه صلواتی راه انداخته بودن...بعدش اومدیم زینبیه دامغان...نمازوخوندیم بعد شام(مهمان هیئت زینبیه بودیم) بعدش هم رفتیم حمام وغسل زیارت. . .بوی حرم میاد . . . وقتی برگشتیم زینبیه روضه شروع شده بود وبعد سینه زنی . . .
حالاهم إن شاءالله قراره بخوابم اگر بزارند. . .
نماز وناهار واستراحت...یخورده مچ پام میدرده...